کد مطلب:243851 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:101

سخن حضرت درباره خیران خادم قراطیسی
[170] 20 - و نیز گفته است:

خیران خادم قراطیسی در حدیثی گفت: در زمان امام جواد علیه السلام، حج گزاردم و جویای خدمتكاری كه مورد توجه حضرت بود، شدم و از او خواستم وسیله ی دیدار حضرت را برایم فراهم سازد، وقتی به مدینه رسیدیم، به من گفت: مهیا شو كه می خواهم خدمت امام جواد علیه السلام برسم.

من هم با او همراه شدم، وقتی در خانه ی حضرت رسیدیم، به من گفت: تو در سكویی (كه مخصوص فروش كالا است) بمان و خودش، اجازه گرفت و داخل خانه شد، چون مدتی گذشت و خبری از وی نیامد، بر در خانه رفتم و سراغش را گرفتم، به من گفتند: از خانه، بیرون آمده و رفته است و من، حیران و سرگردان شدم كه ناگهان، خدمتكاری بیرون آمد و به من گفت: تو خیرانی؟ عرض كردم: آری، گفت: بیا داخل، داخل شدم و دیدم امام جواد علیه السلام، بر روی سكویی كه زیر انداز ندارد، ایستاده است، در این حال، جوانی آمد و سجاده ای آورده، بر روی سكو گشود و حضرت نشست، وقتی به حضرت نگاه كردم، از هیبتش بیمناك شدم و رفتم كه بدون پلكان، بر روی سكو بروم، ولی حضرت جای پلكان را نشانم داد و بالا رفتم و سلام دادم، حضرت جواب سلامم را داد و دست مباركش را به طرف من دراز كرد، دستش را گرفتم و بوسیدم و بر سر و صورتم كشیدم، با دستش مرا نشانید و از بیمی كه داشتم، آن را رها نمی كردم و حضرت نیز - صلوات خدا بر او باد - دست خود را در دست من، رها كرده بود.

وقتی آرام شدم، رهایش كردم و او احوال مرا پرسید و من به یاد سفارش ریان بن شبیب افتادم، لذا به حضرت عرض كردم: دوستدار شما ریان پسر شبیب خدمت شما سلام رساند و خواهش كرد كه برای او و فرزندش دعا كنید، پس برای او دعا كرد، ولی برای فرزندش دعا نفرمود، سخن خود را تكرار كردم، اما حضرت برای ریان دعا كرد، نه برای فرزندش، برای سومین بار، سفارش ریان را باز گفتم، این بار نیز حضرت، فقط برای ریان، دعا فرمود نه برای فرزندش.

از جا بلند شدم و خداحافظی كردم، وقتی نزدیك در رسیدم، شنیدم كه چیزی فرمود، متوجه



[ صفحه 145]



سخنانش نشدم، از خدمتكار كه پشت سرم آمد، پرسیدم: سرورم، به هنگام برخاستن چه سخنی فرمود؟ خدمتكار گفت: حضرت چنین فرمود: این كیست كه می خواهد از پیش خود به هدایت برسد؟ او فرزندی، در سرزمین كفر است و چون از آنجا در آید، به بدتر از كفار ملحق می شود و هرگاه خدای متعال بخواهد، هدایتش می كند. [1] .


[1] همان: 867 ح 1132.